خاطره ها

 

یعنی ممکن است عرفان جن زده شده باشد؟!
هر ساعت و روزی که از رمضان می گذرد عرفان عجیب تر می شود. حالا مهربان تر و صمیمی تر برخورد می کند. سر سفره افطار و سحری هم حرف می زند و هم شوخی می کند و هیچ آثار افسردگی هم ندارد. ورزش هایش را مرتب انجام می دهد و با چند نفر هم دوست شده و با آنها مسجد می رود

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:تنفسی در غیب, :: 19:49 :: نويسنده : من وشما

 

امروز به دکترش گفتم عرفان اصلا معمولی نیست!
اصلا فکر نمی کردیم اینقدر طول بکشد. مثل روزهای اولی که به کُما رفته بود همه بسیج شده ایم و دائما برایش وقت می گذاریم. به توصیه دکترها خاطرات و وقایع این چند سال را با عکس و فیلم و گفتگو...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

 

 نمی دانستم بخندم یا گریه کنم.
عکس های عروسی من و آرش را که می دید، مدام چشم هایش را می بست و یا سعی می کرد نگاه نکند. می خواست طوری برخورد کند که ما متوجه نشویم اما نمی توانست. عرفان هنوز بلد نیست مانند بزرگترها پیچیده عمل کند یا به عبارتی

 

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:تنفسی در غیب, :: 16:45 :: نويسنده : من وشما

 

بعد از هفت سال خیلی از جزئیات را فراموش کرده ام ... حالا که به هوش آمده به ندرت حرف می زند و بیشتر توی خودش است.شبِ روز اولی که به هوش آمده بود وقتی داشت می خوابید بالای سرش بودم؛ گفت: مرا برای سحری بیدار کنید! با این جمله مرا برد به همان روز حادثه ...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 298
بازدید کل : 60088
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب